۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

و عجیب تر , ... ؟

پرده ها را ,
حلق آویز کنید
اکنون که پنجره ها ,
در سوک باغچه
سیاه پوشیده اند !
دیر گاهی ست که باران , ... ؟
از آسمان به زمین نمی بارد
از زمین به آسمان
و پرستوها ,
در خانه ی موش های کور لانه می کنند
عجیب است
و عجیب تر
قیافه هایی ست
که نقش موش مرده گی را
به زیبایی ایفا می کنند
مترسک بسازید
تا می توانید مترسک بسازید
شاید روزی مترسک ها
توانستند حرکت کنند
تا باغچه ها را نجات دهند
کلاغ ها که جز غارت ,
کاری بلد نبودند
هجوم ملخ ها ,
که قصه نیست
سرتاسر مزارع را پوشانده اند
دیر گاهی ست که باران , ... ؟
چه می گویم ؟
زمین به آسمان خاک می پاشد
تا چشم ها را کور کند
تا گوش ها را کر کند ...
عجیب است
و عجیب تر,
نقاب های زیبایی که هر روز ساخته می شود
تا چهره های زشت و پلید را
پنهان کنند
و مردم ,
با چشم های بینا نمی بینند
با گوش های شنوا نمی شنوند
و زبان خود را می برند
تا در آتش بیندازند
تا لال بودن خود را اثبات کنند
عروسک بسازید
تا می توانید عروسک بسازید
این عروسک های کوکی ,
فقط تا وقتی حرف می زنند
که کوک شان تمام نشده است !
گورستان هاست
که پراز جنازه های ساکت و ملول است
آیا این جنازه ها ,
که راه می روند
که می خورند و می آشامند
اما زبان خود را خورده اند
تا لال شوند ,
گورستان خود را زیبا می بینند ؟
مرغ های ماهیخوار,
که ماهی ها را غارت کرده اند
دندان تیز گرگ ها ,
که افسانه نیست
این همه گوسفند سر بریده بر زمین افتاده اند
دیر گاهی ست که باران , ... ؟
ابرها فقط آسمان را سیاه کرده اند
خورشید را پنهان می کنند
تا شب باشد
تا شب برای همیشه باشد
عجیب است
و عجیب تر
این جهل در ما ریشه کرده
که آن را آگاهی ناب می دانیم
خوب خود را فریب می دهیم !
اکبر درویش . 14 اردی بهشت ماه سال 1396

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر