۱۳۹۴ اسفند ۱۴, جمعه

آه مادر ...

از دست نوشته های :
" در سایه ی ارتداد "
آه مادر , ...
گریه نکن
اشک مریز
دست به دعا بر مدار
ضجه مکن
سر بر سجاده مگذار
زاری هایت بی فایده است
التماس هایت ,
ره به جایی نمی برد
دیرگاهی ست که دعاهای تو ,
به گوش خدا نمی رسد
مخوان او را
که اجابت نمی کند
اگر چه خود گفته است :
" بخوانید مرا
تا اجابت کنم شما را "
اما دیرگاهی ست که
گوش هایش را از موم پر کرده است
تا گوش نکند
تا نشنود
تا نخواهد اجابت کند
بیهوده دست به دعا برداشته ای
باور کن
دعاهای تو ره به جایی نمی برد
حتی این همه نذر که می کنی
همه بی فایده است
روزگار تلخی ست
اگر گره ی تازه ای به گره هایت افزوده نشود ,
گره ای هم از کارت باز نمی شود
خودت را خسته نکن
اشک های چشم هایت کورت خواهد کرد
از پای خواهی افتاد
اما دل آن بی رحم ,
به رحم نخواهد آمد .
آه مادر , ...
تا به کی در انتظار معجزه نشسته ای
معجزه ای نخواهد شد
تمام درها بسته است
دری گشوده نخواهد شد
چشم امیدت را از آسمان ببر
امیدی نخواهد بود
دست هایت را پایین بیاور
بیهوده خود را خسته می کنی .
درست است که می گویند :
" الله اکبر "
اما باور کن
" الله " ما ,
" اکبر " بودنش را به نسیان داده است
دیرگاهی ست که او ,
"اصغر " شده است !
سخت است
اما باور کن
خدای ما ,
برای ما بزرگ نیست
ما را از یاد برده است
و کوچک شده است
آن چنان کوچک ,
که خود را از چشمان ما پنهان می کند
اگر چه شاید ,
برای کسانی از او بی خبر
بزرگ باشد !
آه مادر , ...
اکبر درویش . 13 اسفند سال 1394

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر