۱۳۹۵ فروردین ۸, یکشنبه

نه اولین قربانی و نه آخرین قربانی

از دست نوشته های :
" در سایه ی ارتداد "
آیا ,
سنگ ها را ,
از برای پاهای لنگ آفریدی
که در جهان هستی ,
این همه لنگ ,
با باری از دردهای شان
لنگ لنگان ,
جاده ی بنده گی را طی می کنند
تا باور کنند
زندگی ,
چیزی جز عذاب الیم نبوده است !؟
سکوت کردم
و باز سنگ دیگری
بر پای لنگ دیگری ...
چیست
معنای این معمای هستی
آغازش :
عصیان
نه
تبعید
سیبی که گفتی نخور
تا خورده شود
و زمینی که انتظار می کشید
تا شاهد رنج کشیدن انسان باشد
و این صلیبی ,
که هر روز بر دوش می کشیم
تا به جلجتای خود برسیم !؟
و معنای عدالت را فهمیدم
عدالت یعنی
رژه رفتن میلیون ها پای لنگ
در میدان جنگ
جنگی بابرابر
و قربانیان او ,
پاهایی که همیشه سنگ خورده اند !
و باور کردم
در جهانی زندگی می کنیم
خالی از عشق
و در و دیوار آن را ,
کینه و نفرت و برادر کشی ,
تزئین کرده است
که اولین برادر ,
برادر خود را کشت
تا جنایت را هاله ای از تقدس بپوشاند
دیگر پاهای لنگ من
طاقت این همه سنگ را ندارند
بگذار به دست برادرم کشته شوم
او خوب می داند با جنازه ی من چه باید بکند
و باور کردم که قابیل ,
برادر هابیل نیست
کجا یک قاتل می تواند برادر مقتول باشد
کجا یک حاکم می تواند برادر محکوم باشد
وقتی که سنگ ها ,
از برای پاهای لنگ آفریده شده اند !؟
به این باور من خندید
اما چیست
معمای این جهان هستی
همه کشیدن دردها بر دوش
تبعیدی ناخوانده
در زمینی که بوی غرابت آن ,
در فضا موج می زند
دانستم که یکی بودن
افسانه ای بود که در کتاب ها نوشته می شد
برادرم !!
قابیل
سنگ های دیگری بردار
پاهای لنگ من
هر روز سنگ تازه ای را تجربه می کند
و دست های تو
هر روز ضربه ای دیگر را فرود می آورد
تا عدالت را ,
معنای تازه ای ببخشد
ما " اسماعیل " هایی هستیم
که قربانی می شویم
به دست خدا
به دست دنیا
به دست قابیل
به دست عدالت
گوسفندی نخواهد آمد
و خون ما ,
زمین قربانگاه را سرخ خواهد کرد
ابراهیم
ضربه را محکمتر فرود آر
همچنان که قابیل فرود آورد
همچنان که خدا فرود آورد
و ما ,
با پاهای لنگ خود
سنگ ها را تجربه کردیم
تا در قربانگاه ,
خود سر خود را
در هجوم کاردها ,
به دست های جنایت بسپاریم
تا ذبح شویم
و من ,
نه آن اولین قربانی هستم
و نه آن آخرین قربانی ...
اکبر درویش. 270اسفند ماه سال 1394
عکس مربوط به سال 1367 . سی و سه سالگی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر