از دست نوشته های :
" در سایه ی ارتداد "
" در سایه ی ارتداد "
خدا ,
تنها کسی بود
که به او ایمان داشتم
اما یک روز ,
چشم گشودم
و دیدم
سال هاست که خود را فریب می دهم
خدا در زندگی من غایب بود
مرا تنها گذاشته بود
و به جرم عشقی که به مردم داشتم ,
آماج وحشیانه ترین دردها قرار داد
و خود در گوشه ای
کمین گرفت
تا شاهد فرو ریختن من باشد
تنها کسی بود
که به او ایمان داشتم
اما یک روز ,
چشم گشودم
و دیدم
سال هاست که خود را فریب می دهم
خدا در زندگی من غایب بود
مرا تنها گذاشته بود
و به جرم عشقی که به مردم داشتم ,
آماج وحشیانه ترین دردها قرار داد
و خود در گوشه ای
کمین گرفت
تا شاهد فرو ریختن من باشد
او مرا محکوم کرد
تا لباس عرفان را
از تن خود بیرون آورم
و در سایه ی ارتداد ,
روزها و شب ها را
به جبر بنشینم
تا لباس عرفان را
از تن خود بیرون آورم
و در سایه ی ارتداد ,
روزها و شب ها را
به جبر بنشینم
خدا ,
تنها کسی بود
که به او ایمان داشتم
و اولین کسی شد
که مرا تنها گذاشت
تا با دلی پر درد
در جاده های ارتداد گام بردارم
تنها کسی بود
که به او ایمان داشتم
و اولین کسی شد
که مرا تنها گذاشت
تا با دلی پر درد
در جاده های ارتداد گام بردارم
اکنون مانده ام
در میان مردمی
که تنها دروغ می گویند
که تنها خنجر در دست دارند
که تنها فریب می بینند
که تنها قربانی می شوند
و یا قربانی می کنند
و محکوم شده اند
که با هزاران درد و رنج ,
زندگی را در زمین سپری کنند !
در میان مردمی
که تنها دروغ می گویند
که تنها خنجر در دست دارند
که تنها فریب می بینند
که تنها قربانی می شوند
و یا قربانی می کنند
و محکوم شده اند
که با هزاران درد و رنج ,
زندگی را در زمین سپری کنند !
اکبر درویش . 15 اسفند سال 1394
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر