۱۳۹۴ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

خانه ی بی خدا

از دست نوشته های :
" در سایه ی ارتداد "
خانه ی قلبم را ,
که روزگاری دور
از آن خدا بود ,
خالی کرده ام
تا تو قدم رنجه کنی
و ساکن این خانه شوی
ای با تو کامل
این نیمه ی تنهای ناشناخته
از تو پر
این خالی بی خویش مانده
قدم رنجه کن
این خانه اکنون خانه ی توست
تو خدای خانه ی من باش
که دیری ست خدا را ,
از این خانه رانده ام
خدایی را ,
که هیچگاه درد مرا نفهمید
خدایی را ,
که چون مجسمه ای برنزی
ایستاده بود
نه چیزی می گفت
نه کاری می کرد !
ای از تو تمام
این نیمه ی ناتمام من
دست در دست من بگذار
تا با هم فراموش کنیم
خدایی را ,
که ما را دوست نداشت
هرچند نفهمید
که ما هم را دوست داریم
و قلب مرا آن چنان پر کن
که دیگر جایی برای خدا نماند !
اکبر درویش . سال 1393

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر