۱۳۹۴ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه

مادرم فاحشه بود

مادرم ,
روسپی بود
تن خود را می فروخت
تا شکم ما را سیر کند
پدر ,
قبل از مرگ
همه ی دار و ندار خود را
در غار اعتیاد ریخت
و عاقبت خود نیز
طعمه ی اعتیاد شد
و ما را
با دست خالی
با فقر و نکبت و بدهکاری
تنها گذاشت
ارث ما از پدر ,
بدهی های او بود
که چون سایه بر سر زندگی مان
سنگینی می کردند
بعد از مرگ پدر ,
اقوام و دوستان
یکی یکی دور ما را خالی کردند
عموی من ,
که زن و فرزند داشت
به مادر چشم هوس داشت
چون مادر راضی به این کار نمی شد
به او تهمت زد
و خانواده ی پدری ,
ما را تنها گذاشتند
خانواده ی مادری هم
آنقدر خود گرفتار بودند
که با زور
گلیم خودشان را از آب بیرون می کشیدند
چه برسد به این که
بخواهند ما را سر پناه شوند
سخت بود
اما مادر
مجبور به تن فروشی شد
تا فرزندانش گرسنه نمانند
بعد از مرگ پدر ,
همه به مادر چشم بد داشتند
بقال و قصاب و نانوا
سبزی فروش محله
و حتی صاحب خانه ی ما
مادر ,
چون بیوه بود
به هر جا برای کار می رفت
به چشم فاحشه به او نگاه می کردند
همه دنبال سو استفاده بودند
انگار هر زن بیوه ,
زنی بدکاره است
و باید تسلیم هوسرانی مردان شود
جنگ برای پاک ماندن ,
جنگ بس دشواری بود
وای اگر دستت هم خالی باشد
وای اگر شکم فرزندانت هم گرسنه باشد
وای اگر بی کس و کار هم باشی
وای اگر فرزند فقر و محرومیت هم باشی
وای اگر ... !!؟
مادرم ,
روسپی شد
مادرم مجبور شد تا روسپی شود
تا بتواند فرزندانش را
از آب و گل در آورد
فاحشه شدن را به جان خرید
تا توانست فرزندانش را بزرگ کند
امروز ,
وقتی به مادر نگاه می کنم
نه تنها او را سرزنش نمی کنم
که او را تحسین می کنم
او فرشته ای بود
که قربانی جامعه ی فاسد شد
اما این جامعه را
و این سیستم حاکم را
و این مردمی که چون کالا به مادرم می نگریستند
و او را قربانی کردند
هرگز نمی بخشم .
اکبر درویش . 26 اردی بهشت سال 1394

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر