از دست نوشته های :
" در سایه ی ارتداد "
" در سایه ی ارتداد "
در همان کودکی
که هیچ نمی فهمیدم
که هیچ نمی دانستم
خدا ,
از من گرفت
پدر را
تا خود
پدر گردد مرا
اما ,
چگونه پدری
که هیچ دوست نمی داشت مرا
این فرزند ناخوانده را
که بی هوده چشم به جهان گشوده بود
که هیچ نمی فهمیدم
که هیچ نمی دانستم
خدا ,
از من گرفت
پدر را
تا خود
پدر گردد مرا
اما ,
چگونه پدری
که هیچ دوست نمی داشت مرا
این فرزند ناخوانده را
که بی هوده چشم به جهان گشوده بود
اما ,
چگونه پدری
که فرزند را
چون زورقی شکسته
به دست طوفان ها سپرد
تا در دل امواج وحشی
به خود بپیچد
و در جستجوی گرداب ها و مرداب ها
دل به رویا بسپارد
و تمام شدن را آرزو کند
چگونه پدری
که فرزند را
چون زورقی شکسته
به دست طوفان ها سپرد
تا در دل امواج وحشی
به خود بپیچد
و در جستجوی گرداب ها و مرداب ها
دل به رویا بسپارد
و تمام شدن را آرزو کند
اما ,
چگونه پدری
که فرزند را
چون بره ای معصوم
در بیابانی بی آب و علف
رها کرد
تا قربانی شدن را
در زیر سایه ی گرگ ها تجربه کند !!
چگونه پدری
که فرزند را
چون بره ای معصوم
در بیابانی بی آب و علف
رها کرد
تا قربانی شدن را
در زیر سایه ی گرگ ها تجربه کند !!
اکبر درویش . 13 اردی بهشت سال 1394
روز بعد از روز پدر
روز بعد از روز پدر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر