۱۳۹۳ اسفند ۲۵, دوشنبه

ای حواریون من

اول :
من ابراهیمی هستم
که آتش
بر او گلستان نشد
راستی
کدام ایمان
تبر را به دست من داد !؟
دوم :
ای حواریون من
پسر بچه های تنهایی که
مرا باور دارید
دختر بچه های غمگینی که
به من خیره شده اید
تا عشق شما در قلب من است
این صلیب
مرا از پای نمی اندازد !!
سوم :
کاش
خدا
بودم
کاش
خودم
بودم
اما
نه خدا هستم
نه خودم
چوپانی هستم
که به جای گوسفندان
به قربانگاه می روم !!
چهارم :
خدا
هر شب
به شیطان
حسد می برد
خدا تنهاست
و شیطان
با همپالکی هایش
شاد و خوشحال
به عشرت مشغولند !!
از مجموعه ی بداهه های زمینی
اکبر درویش . زمستان 1393

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر