سبز بود
شاداب چون درختی تنومند در سرزمین عشق ! صدایش ، سرود دهان های بسته و حرف های ناگفته سال ها چون مرغ سحر ، با صدایی رسا ناله می کرد هر چند ، گاهی می شنیدیم و گاهی هم نمی شنیدیم و در فوران آتشفشان ، در خیابان های پر هیاهو ، خس و خاشاک را مفهومی تازه بخشید بزرگ بود از سلاله ی ایثار و رفت تا کوچک مردان به خواب رفته را ، سرود بیداری بیاموزد اکنون ، تفنگ را بر داریم یا بر زمین بگذاریم نمی دانم اما می دانم مشت های مان هوار خواهند کشید بزرگ بود اما ، ما را تنها گذاشت تا بزرگی را بیاموزیم تا عشق به این سرزمین را این دیار دلیران را ایران را ، در تمام جان ها جار بزنیم این شد که در ما زنده شد از نو خودش صدایش که چه شیرین و پر شور می خواند : از ایران از این مرز دلیران که آزادگی را ، رسم خود می دانست اکبر درویش . ۱۷ مهر ماه سال ۱۳۹۹ #akbar #darvish #akbardarvish #شعر#شعر_نو#شعر_اجتماعی#شعرهای_اکبر_درویش#اکبر#درویش#اکبر_درویش#مرغ_سحر#محمد_رضا_شجریان#فی_البداههوقتی برای گفتن هزاران حرف داری , وقتی تنها با گفتن می توانی آرامش از دست رفته ات را به دست بیاوری تا بتوانی دوباره پنجه در پنجه ی این زندگی بیندازی , شعر بیانگر احساسات من در این گفتن است که من جز شعر گفتن نمی دانم ..که حتی وقتی سکوت می کنم با شعر سکوت می کنم و این سکوت من فریاد ناگفته های من است اکنون شعرها و دیگر نوشته های من که اگر فریاد من بوده اند اما از سکوت من الهام گرفته اند با کسانی که نه تنها درد مشترک داریم بلکه باید راه مشترک داشته باشیم تا دست در دست هم به سوی جهان مهربانان برویم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر