مرغ سحر ،
با صدای بلند تا صبح ناله کرد اما ناله ی او را ، کسی نشنید آن چنان ناله کرد که به صبح نرسید شب تاریک ماند اما صدای او ، جاودانه شد تا داغ ما را ، تازه تر کند داغ رسیدن به صبح را به روشنی را ... اکنون ، زمان ماست که ناله ی او را ، بشنوم تا از شب سیاه بگذریم تا به صبح روشن برسیم مرغ سحر ، پر گرفت کوچ کرد تا دیگر مرغ های آوازه خوان ، با آواز های خود شب های تاریک را ، به پشت سر بگذارند تا خورشید از پشت فلق ، سر بیرون کشد اکبر درویش. ۱۹ مهر ماه سال ۱۳۹۹ #akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #شعرهای_اکبر_درویش#شعر_نو#محمد_رضا_شجریان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر