مرغ سحر ،
با صدای بلند تا صبح ناله کرد اما ناله ی او را ، کسی نشنید آن چنان ناله کرد که به صبح نرسید شب تاریک ماند اما صدای او ، جاودانه شد تا داغ ما را ، تازه تر کند داغ رسیدن به صبح را به روشنی را ... اکنون ، زمان ماست که ناله ی او را ، بشنوم تا از شب سیاه بگذریم تا به صبح روشن برسیم مرغ سحر ، پر گرفت کوچ کرد تا دیگر مرغ های آوازه خوان ، با آواز های خود شب های تاریک را ، به پشت سر بگذارند تا خورشید از پشت فلق ، سر بیرون کشد اکبر درویش. ۱۹ مهر ماه سال ۱۳۹۹ #akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #شعرهای_اکبر_درویش#شعر_نو#محمد_رضا_شجریانوقتی برای گفتن هزاران حرف داری , وقتی تنها با گفتن می توانی آرامش از دست رفته ات را به دست بیاوری تا بتوانی دوباره پنجه در پنجه ی این زندگی بیندازی , شعر بیانگر احساسات من در این گفتن است که من جز شعر گفتن نمی دانم ..که حتی وقتی سکوت می کنم با شعر سکوت می کنم و این سکوت من فریاد ناگفته های من است اکنون شعرها و دیگر نوشته های من که اگر فریاد من بوده اند اما از سکوت من الهام گرفته اند با کسانی که نه تنها درد مشترک داریم بلکه باید راه مشترک داشته باشیم تا دست در دست هم به سوی جهان مهربانان برویم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر