نان و شراب را ،
از میز شام آخر عیسی به یغما بردند چه مکر بی رحمانه ای !! تا این شام آخر ، امتداد یابد تا همیشه تا همیشه ی تاریخ تا شراب خون عیسی ، در روح ها جاری نشود تا نان عیسی که باید به مساوات بین همه تقسیم می شد ، گرسنه گی را ، در جهان حاکم کند اکنون گزمه ها می آیند با خنجری در دست سرمست از پیروزی تا خیل گرسنه گان را ، که هنوز از خون عیسی سرمست نشده اند که برای لقمه ای نان تن به هزار مصیبت سپرده اند که عدالت را نچشیده اند به اریکه ی جلجتا ببرند ما همه محکوم هستیم برادران دلتنگ که دردی مشترک ما را به هم پیوند زده است ما همه محکوم هستیم صلیب های اسارت مان را ، بر دوش بکشیم اکنون که قیصر می تازد و فریسیان ، سرمست از جهالت مردم مست از این دزدی هشیارانه ، می خواهند همه را بر صلیب بیاویزند من اولین قربانی نیستم تو اولین قربانی نیستی ما همه ، که زخمی مشترک بر دل و جان داریم قربانی این توطئه هستیم فریسیان فرمان داده اند و حکم محکومیت ما را امضا کرده اند اکنون گزمه ها ، جیره خواران مست ، صلیب ها را آماده می کنند زمان مصلوب شدن ماست امروز من فردا تو و روز دیگر ، نوبت کس دیگر !! اکبر درویش . شهریور ماه سال ۱۳۹۹ #akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #شعر_زمانه#شعرهای_اکبر_درویش #شعر_نووقتی برای گفتن هزاران حرف داری , وقتی تنها با گفتن می توانی آرامش از دست رفته ات را به دست بیاوری تا بتوانی دوباره پنجه در پنجه ی این زندگی بیندازی , شعر بیانگر احساسات من در این گفتن است که من جز شعر گفتن نمی دانم ..که حتی وقتی سکوت می کنم با شعر سکوت می کنم و این سکوت من فریاد ناگفته های من است اکنون شعرها و دیگر نوشته های من که اگر فریاد من بوده اند اما از سکوت من الهام گرفته اند با کسانی که نه تنها درد مشترک داریم بلکه باید راه مشترک داشته باشیم تا دست در دست هم به سوی جهان مهربانان برویم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر