۱۳۹۹ مهر ۱۷, پنجشنبه

به انتظار کدام معجزه !؟

 روزهای سکون

یاس
نا امیدی
و امید های کوچکی ،
که گاهی می لرزاند
دل ها را
چون شقایق هایی
که تک و توک ،
در گوشه ای از دشت
خود نمایی می کنند

روزهای در حبس
در تردید
با بار چه کنم ها
و چه نکنم ها
چگونه راه های بسته ،
باز می شود
آیا پلی هست
تا از آن گذشت
یا باز ،
باتلاق ها ،
دهان گشوده اند
و مرداب ها ،
در انتظار بلعیدن !

گاهی نسیمی
بادی
جرقه ای
شعله ای
آتشی شعله ور می شود
اما طوفان موذی ،
گرد خاموشی می پاشد
و خیابان ها ،
به عزا می نشینند
در مایع های سرخ رنگ خون !

به انتظار کدام معجزه ،
روزها را شب
شب ها را به صبح می رسانیم
ما که خود ،
بذرهای معجزه هستیم
و دست های مان ،
در دست یکدیگر ،
پرا از راز می شود
لب های مان گشوده می شود
و فریادهای مان ،
می تواند غریو تازه ای
در آسمان بیندازد !؟

روزهای سکون
روزهای در حبس
و قفلی بر دهانم
تا بگویم
نمی توانم داد بزنم
و زانویی روی گلویم
تا بگویم
نمی توانم نفس بکشم !

اکبر درویش. شهریور ماه سال ۱۳۹۹



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر