۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

گلوله ها را صدا می زنم !

وقتی گلوله ,
با تنت
آشنا می شود ,
چه احساسی پیدا می کنی ؟
به دنبال این احساس ,
روانه شده ام !
آی تنم
آی , .....تنم !!
گلوله می خواهد
گلوله های بی شمار
گلوله های پی در پی
در یک صبح ,
که تازه خورشید طلوع می کند
که تازه دارد آسمان ,
روشن می شود
که هنوز ,
هوا روشن روشن نشده است !
چشم هایم را نبندید
می خواهم
چشم هایم ,
باز باشد
تا شاهد باشم
گلوله باران این تن خسته را ...
کاش می شد
که خود فریاد بکشم
و فرمان شلیک را بدهم
و به تمام گلوله هایی
که با تنم آشنا می شدند ,
سلام می گفتم
و تمام قطره های خونی
که از تنم جاری می شدند ,
روی زمین
عکس قلب می کشیدند
خط می شدند
نوشته می شدند :
زنده باد آزادی
زنده باد عدالت
و زنده باد مردم !!
به دنبال این احساس ناب ,
روانه شده ام
گلوله ها ,
شما را صدا می زنم !
اکبر درویش . 20 اردی بهشت سال 1395

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر