۱۳۹۳ آذر ۲۶, چهارشنبه

لالایی

ننویسندگی :

لالایی
لالایی کودک من
بخواب تا که نبینی
که این دنیا
چقد زشته و ننگه
که قلب آدما از جنس سنگه

لالا لالا لالایی برگ بیدی
بخواب جونم
تو فردا رو چه دیدی ...

گاهی حتی نمی شود گفت ... گفتن به عجز می آید .... گاهی سکوت کردن بهتر است ... گاهی غم و درد آن چنان به قلبت هجوم می آورند که فقط دوست داری بنشینی و ساعت ها گریه کنی ... گریه کنی .... کریه کنی ....

و خواب ,
راستی خواب چه زیباست .. فرار از بیداری ... فرار از دیدن ... چقدر دلم می خواهد بخوابم ... بخوابم ... بخوابم ... و دیگر بیدار نشوم
خوشا به حال کوران !1
نه ....
خوشا به حال کسانی که چشم دارند اما نمی بینند
خوشا به حال کسانی که به دنیا نیامده اند !
خوشا به حال کسانی که هیچگاه به دنیا نمی آیند !!

اکبر درویش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر