اول :
هر روز با نگاهم
به تو سلام می کنم
هر روز با نگاهت
مرا از عشق می ترسانی !
دوم :
آسمان
باران می بارد
اما چشم های من
باریدن را هم
فراموش کرده اند
کاش می شد گریه کنم !
سوم :
منتظرم
که تو از کنارم بگذری
ریختن کتاب هایم
بهانه ای بیش نیست !
چهارم :
دست هایت
همه ی باور من است
دست هایم را
گرم
در دست هایت بگیر
تا زندگی را باور کنم .
پنجم :
نذر می کنم
اگر فردا
نگاهت به روی من بخندد
تمام دیوارهای کوچه را
از عکس قلب پر خواهم کرد !
ششم :
بگذار
یکبار هم
من برای تو ناز کنم
دنیا که به آخر نمی رسد !!
هفتم :
ببخشید
سنگ زدم
شیشه ی شما شکست
شما هم قلب مرا شکستید
چیزی که عوض دارد
گله ندارد !
هشتم :
باز شدن بند کفش هایم
بی حکمت نیست
آن ها هم منتظرند
تا تو از کنار من بگذری
و بسته شوند !
نهم :
شاگرد اول کلاس بودم
اما بی وفایی های تو
مرا همنشین رفوزه های مدرسه کرد !
دهم :
اولین
تپش های قلبی را
که عاشق شده است
به تو می بخشم
شاید باور کنی
دوستت می دارم
شاید ...
شعرهای کوتاه دوران نوجوانی . عاشقانه ها
اکبر درویش . سال 1351 . شانزده سالگی
هر روز با نگاهم
به تو سلام می کنم
هر روز با نگاهت
مرا از عشق می ترسانی !
دوم :
آسمان
باران می بارد
اما چشم های من
باریدن را هم
فراموش کرده اند
کاش می شد گریه کنم !
سوم :
منتظرم
که تو از کنارم بگذری
ریختن کتاب هایم
بهانه ای بیش نیست !
چهارم :
دست هایت
همه ی باور من است
دست هایم را
گرم
در دست هایت بگیر
تا زندگی را باور کنم .
پنجم :
نذر می کنم
اگر فردا
نگاهت به روی من بخندد
تمام دیوارهای کوچه را
از عکس قلب پر خواهم کرد !
ششم :
بگذار
یکبار هم
من برای تو ناز کنم
دنیا که به آخر نمی رسد !!
هفتم :
ببخشید
سنگ زدم
شیشه ی شما شکست
شما هم قلب مرا شکستید
چیزی که عوض دارد
گله ندارد !
هشتم :
باز شدن بند کفش هایم
بی حکمت نیست
آن ها هم منتظرند
تا تو از کنار من بگذری
و بسته شوند !
نهم :
شاگرد اول کلاس بودم
اما بی وفایی های تو
مرا همنشین رفوزه های مدرسه کرد !
دهم :
اولین
تپش های قلبی را
که عاشق شده است
به تو می بخشم
شاید باور کنی
دوستت می دارم
شاید ...
شعرهای کوتاه دوران نوجوانی . عاشقانه ها
اکبر درویش . سال 1351 . شانزده سالگی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر