۱۳۹۲ دی ۱, یکشنبه

رو در روی حافظ


1_
زده ام فالی و 
فریاد رسی
ای داد 
نیست !!

2_
تسلیت
ای دل
که مسیحا نفسی
در خود مرد !

3_
و حال ما
ندانستند
نفهمیدند
سبکباران ساحل ها ...

4_
و عشق ,
آسان نساخت
دردا
زمان رنج و مشگل ها !!

5_
و اما ,
هر روز
مردم
با آن که
دلم به عشق
زنده بود ...

6_
عالم پیر
گفتی که
جوان خواهد شد
اما ,
نشد !!

7_
و , ...
شیوه ی مستی را
رندی را
بردیم
از یاد !

8_
و دریغا
و دردا
که غافل
از کار خویشتن
ماندیم !!

9_
ما را .....
دیده ,
به دیدار دشمن
کردیم باز !!

10_
گریه ی شام و
ناله ی سحر
افسوس
که
ضایع گشت...

11_
آه
کلبه ی احزان هم
سال ها گذشت و ,
اما
گلستان نشد !

12_
و دوباره
یوسف گمگشته
در چاه افتاد
یا گم شد
نمی دانم !!

از شعرهای سال 1382
اکبر درویش


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر