۱۴۰۱ شهریور ۲۱, دوشنبه

در ساعت صفر !

 


تمام کن
کی ساعت صفر فرا می رسد !؟

در ساعت صفر ،
اولین قطار
با شتاب ،
به سوی مقصدی نامعلوم
در تاریکی افول ،
حرکت می کند

سربازان را نه بین
که اسلحه در دست
آماده ی شلیک ،
در یک خط موازی
به صف ایستاده اند

آن ها ،
فراموش کرده اند
که در شام خود ،
مسخ را ،
بی رحمانه بلعیده اند !

مسافران قطار را به بین
که در ایستگاه مرجوم ،
ضجور ،
اعتراف خواهند کرد
که در خفای خود ،
کله پا راه می رفته اند
و زبان های شان ،
آن چنان بلند می شده است
که از کف دست های شان می گذشته است
و به نوک پاهای شان ،
می رسیده است

دیگر هیچ چیز پنهان نیست
همه چیز عیان شده است
همه چیز آشکار شده است
آنارشیست باید به دار آویخته شود
زیرا به نجوا ،
به گوش کسانی خوانده است
که ماهی بی آب می میرد
و یک صلیب کوچک ،
بر گردن داشته است
که روی آن ،
این جمله حک شده بود :
آب گل آلود شده است !

و گروه همسرایان ،
در تالار بزرگ اپرای فاتح ،
خوانده و رقصیده اند
آب ،
گل آلود نبود
از سرچشمه ،
آب را گل آلود کرده اند !

و مردم ،
که می خواستند ،
خبرهای خوب را دنبال کنند ،
ناگهان شنیدند
زمین ها خشک شده است
و درخت ها ،
یکی یکی بر زمین می افتند
و اولین قطار ،
با شتاب ،
به سوی مقصدی نامعلوم ،
در تاریکی افول
حرکت می کند !

اکبر درویش . ۱۷ شهریور ماه سال ۱۴۰۱

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_معاصر #شعر ##شعر_روز




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر