۱۳۹۵ فروردین ۲۳, دوشنبه

چه اتفاقی می افتد !؟

چه اتفاقی می افتد !؟
نسیم نیست
هوا کثیف است
من رفته ام گل بچینم
عروس خانوم گفته است : نه
یک نفر در کوچه داد می زند :
دزد
آی .... دزد ....
بگیریدش
دزد ..........
برادر و خواهر کوچکی ,
هم را در آغوش گرفته اند
زار زار گریه می کنند
پدر و مادرشان جدا می شوند
طلاق چقدر زشت است
طلاق چقدر تلخ است
و مردی ,
از شدت خماری
یا شاید هم از نشئه گی
سرش میان لنگ هایش گیر کرده است ...
چه اتفاقی می افتد !؟
تجاوز مگر قانونی می شود !؟
اما
هر روز شاهد تجاوز هستیم
و دخترک ,
که هنوز هشت سالش تمام نشده است
با التماس و خواهش
در مترو فال می فروشد
و چند پسر سیزده چهارده ساله ,
در سطل های زباله ی شهرداری
دنبال آت آشغال هایی می گردند
تا بشود از آن پولی به دست آورد
و تجاوز ,
خوراک روزانه ی حتی کسانی می شود
که باید تعلیم دهند
و تربیت کنند
از زن هایی که به اجبار روسپی شده اند
هیچ نگوئیم
حتی از پسرانی !! که
چه عرض کنم ؟
از خانه ی خود مجبور به فرار شده اند
و با فروش تن خود
تن خود را سیر می کنند !
از ترنس ها حرف نمی زنم
آن ها را دوست می دارم
آن ها قربانیان بازی خدا و روزگار انگار هستند ...
چه اتفاقی می افتد !؟
اتوموبیل ها ترمز می کنند
پیش پای هر دختری و زنی
آیا مگر همه فاحشه هستند !؟
پدر به انتظار برگشتن دخترش نشسته است
آن سوتر در پارک ,
عده ای نشسته اند و قلیان می کشند
و چند پسر بچه ی پانزده شانزده ساله
به سیگاری گل پک می زنند
تا در توهم های بی رمق شان
خوشبختی خود را جستجو کنند ...
چه اتفاقی می افتد !؟
یک نفر در جستجوی یک خانه ی اجاره ای
حتی یک اطاق باشد
تا بتواند شب را ,
در کنار زن و فرزندش سر کند
و دیگری در ویلایش در شمال
خانه اش در زعفرانیه
به فکر ساختن یک برج تازه است
ازدحام
شلوغی
لبخند از روی لب ها بریده شده است
و دغدغه ی یک لحظه آرامش
آسایش ها را به باد داده است ...
چه اتفاقی می افتد !؟
اتفاق هایی می افتد
گفتنش ,
مثنوی هفتاد من کاغذ می شود
بگذریم
هیچ چیز خوب نیست
همه چیز خراب و فاسد شده است
و کشور گل و بلبل
در لجنزاری فرو می رود
که تمام احساس های زیبای انسانی مسخ می شود
و ما می رویم تا افول خود را
در روزهای نیامده جشن بگیریم .
اکبر درویش . 20 فروردین سال 1395

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر