۱۳۹۳ بهمن ۱۲, یکشنبه

خبری از من نگیرید

خبری از من نگیرید
من می روم ...

من به دریا می روم
تا در کنار ماهی ها
به قصه ی ماهی پیر گوش کنم
تا دنیای من
تنها آب باشد
آب
آب ...
و در کنار من
ماهی هایی
که هنوز به جفت گیری دریا با آسمان می اندیشند

من به دریا می روم
می خواهم ماهی شوم

خبری از من نگیرید
من می روم ...

من به جنگل می روم
تا همنشین غزال ها شوم
تا با درخت ها بخوابم
تا شکوفه کنم
تا گل دهم
تا پروانه ها ...
پروانه ها ...
پروانه ها ...
شبنم شوم

من به جنگل می روم
می خواهم جوانه شوم

خبری از من نگیرید
من می روم ...

من به آسمان می روم
تا کنار کبوتران عاشق
پرواز کنم
کوچ کنم
از سرزمین های سردسیری
تا گرمای روحبخش خورشید
بر روی هر درختی که دوست دارم
آشیانه بسازم
آزاد باشم
آزاد
رها ...

من به آسمان می روم
می خواهم پرنده شوم

خبری از من نگیرید
من می روم ...

من هیچگاه در زمین
نفهمیدم
که زندگی یعنی چه
و هیچگاه از آدم ها
نیاموختم
که دوست داشتن یعنی چه !!

من می روم
خبری از من نگیرید ...!!

اکبر درویش . 8 بهمن ماه سال 1393

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر