تنها شده ام
مانند شیری پیر
در میان کفتارها
لاشخورها
و روباه ها ...
تنها شده ام
مانند درختی کهنسال
در دل کویر
کویری لوت تر از لوت
بی آب و علف
که حتی سایه ی ابری
بر آن گذر نمی کند
تنها شده ام
چون شقایقی وحشی
در میان علفزار
تا چشم کار می کند
تنها علف های خود رو
به خودنمایی مشغولند
تنها شده ام
چون ماهی
در برکه ای که
پر از کرم است
کرم هایی که در خود می لولند
تا فقط بگویند زنده اند
تنها شده ام
و چه وسعت عمیقی
در این تنهایی
یار غار من شده است
تنها شده ام
اما هنوز ،
شیر مانده ام
پر غرور و با نجابت
و درخت من
هنوز سایه هایش را
از مسافران دریغ نمی کند
چون شقایق
نگاه ها را به خود می خوانم
و ماهی ام
در آرزوی رسیدن به دریا
تنها شده ام
اما هنوز
نغمه ی بودن بر لب دارم
و می دانم که هستم
پس هستم !
اکبر درویش . ۲۲ اردی بهشت سال ۱۳۹۹
#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر#درویش#اکبر_درویش #شعرهای_اکبر_درویش#شعرهای_اجتماعی #شعر_نو #شعر_امروز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر