۱۳۹۸ آذر ۲۳, شنبه

هیهات

چهل زخم بر تن
چهل صلیب بر دوش
چهل شب تاریک
چهل روز بی خورشید ...

و ما هر روز ،
شاهد تابوت هایی هستیم
که بر دوش های بردگان
مشایعت می شود

کسی نگفت
سرنوشت مسافرانی را
که در انتظار دریا له له می زدند
اما در کویری سوت و کور
به اعتکاف نشستند

هنوز مسیح بر بالای صلیب
فریاد می زند :
عدالت ...
عدالت ...
و فریسیان ،
سطل های آب را
بر دست های قیصر خالی می کنند
تا لکه های خون محو شود
اما چه بی سود و ثمر
این لکه ی ننگ
با هیچ رنگی پاک نمی شود !

نگاه کن
ما همه مسیح هایی می شویم
که با لب های بسته ی داغمه بسته
صلیب های خود را
تا بالای جلجتا حمل می کنیم

فصل های بد
سال های بدتر
و چهل سال
که هر چه بذر در زمین کاشته شد
خشکید
تا قحطی ،
چهره ی واقعی خود را نمایان سازد

باتلاق ها را تجربه کنید
ای مسافرینی که سوار این قطار شدید
بی آن که بدانید مقصد کجاست
و یکباره دیدید که قطار از ریل خارج شد
و همه دوران دست و پا زدن را ،
با آواز حزین چه کنم ها
به چه نکنم ها پیوند زدید

درست است
ما یهوداهایی شدیم
که خود ،
خود مسیح های مان را پیشکش صلیب کردیم
ما قاتل خود شدیم
اما با این همه تفاسیر
خون دست های قیصر پاک نشد
تنها فریسیان به شادی و پایکوبی پرداختند
و رذالت ،
آموخته های ما شد
تا در روزهایی با غروب دلگیر
به ناامیدی سفر کنیم

و چه کردیم
که لایق بخشش نیستیم
که پیشینیان مان را در گور محکوم کردیم
و پسینیان مان ،
ما را قضاوت خواهند کرد
تا آن چنان رعشه در دل های مان را
روز و شب استخاره کنیم
تا چه بد آمد
تا چه خوب آمد
محکومیت خود را در زندان های بی مرز
به سوک بنشینیم
تا باور کنیم مردگانی هستیم
که از روی جبر زنده مانده ایم

هیهات
هیهات
نگویید مظلوم هستیم
هر چند در حق خود ظالم بودیم
راه را گم کردیم
و پرچم فرو ریختن را برافراشتیم
تا گورهای مان را تزیین کنیم

چهل امید به یاس مبدل شد
چهل رویا به خواب سراب رفت
چهل شب دوباره به شب رسید
تا جای هر درخت ،
مصلوبی از زمین بروید
و افسوس ،
کسانی بر پای صلیب های ما می رقصیدند
که خودشان قربانیان بعدی بودند !

بگذریم
زندگی نکردیم
زندگی ما را بالا آورد
ترشح استمناهایی شدیم
که سر از فاضلاب در آوردیم
و تمام باکرگی خود را
در یک فریب بزرگ به باد دادیم

اکنون ما چله نشینان
که فصل پریود شدن را
عفونت بار تجربه می کنیم
با تلخی ایستاده ایم
در صف های بی پایان ...

دیگران چه کاشتند
تا ما درو کنیم
و آیا ما ،
باد کاشتیم
تا دیگران طوفان درو کنند ؟

چهل زخم بر تن
چهل صلیب بر دوش
چهل شب تاریک
چهل روز بی خورشید
در میان عفونت های بی شماری
که ما را مسموم می کند
اما محکوم به زندگی هستیم !

اکبر درویش . سال 1397



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر