۱۳۹۸ آذر ۳۰, شنبه

شب چله

شب چله ،
در راه است
این طولانی ترین شب
و من ،
به سرگذشت ماهیانی می اندیشم
که احساس کردند برکه ،
جای کوچک و تنگی بیش نیست
که خیال دریا در سر داشتند
هر چند ،
برای رسیدن به دریا ،
ماهیان بیشماری ،
یا در تور ماهیگیر اسیر شدند
یا در سیاه چاله های رود خروشان گم شدند
یا طعمه ی مرغ ماهی خوار ...
*
دشوار است
رسیدن به دریا
راه صعب العبوری ست
در هر سو تورهای ماهی گیر
یا مرغان ماهی خوار
به کمین نشست
و با یاد ته اند
هیچ ماهی سیاه یا قرمزی ،
به تنهایی نمی تواند دریا را زیارت کند
اما اگر ماهی ها ،
این ماهی های رنگارنگ
در کنار هم باشند
ماهی بزرگی خواهند شد
که نه تنها تور ماهی گیر را پاره خواهند کرد
که مرغ ماهی خوار را به هراس وا می دارند
*
شب چله ،
در راه است
در این طولانی ترین شب
دیگر ماهی ها ،
خواب دریا را می بینند
و یاد ماهی هایی ،
که در تورهای ماهی گیر افتادند
یا ماهی هایی که طعمه ی مرغ ماهی خوار شدند
یا ماهی هایی که در سیاه چاله ها گم شدند ،
هنوز چون داغی ،
در دل های شان زنده است
*
شب چله ،
در راه است ... !؟
*
با یاد < ماهی سیاه کوچولو > که < صمد بهرنگی > داستان او را نوشت
و با یاد < ماهی بعدی > که < قدسی قاضی نور > سرنوشت او را گفت
و با یاد دیگر ماهی هایی
که تاریخ داستان شان را روایت خواهد کرد .
*
اکبر درویش . 30 اذر ماه سال 1398


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر