۱۳۹۳ خرداد ۱۶, جمعه

آی عشق

آی عشق
آی عشق
چهره ی آبی ات 
در خواستن های مان
در برخاستن های مان
از دور ... دورها ...
پیدا شد
اما .
شب پرستان
که تنها به تاریکی دل باخته اند
سوار بر اسب جهل و جور
تو را به اسارت گرفتند
و چادر سیاهی بر سرت کشیدند
تا مرگ رویای آبی
تا خواب سیاه سلول
تا بازگشت دوباره ی ما
به همان آغاز
به همان پیش از آغاز
تا دوباره تکرار کنیم
در کتاب های مان
و در مشق های مان :
" آی عشق
آی عشق
چهره ی آبی ات پیدا نیست "

اکبر درویش . خرداد 1393
شعر داخل " گیومه " از : فرزانه احمد شاملو


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر