پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
در کوچه ها
به دنبال توپ می دوند
ودر راه بازگشت از مدرسه
زنگ در خانه ها را
می زنند و می گریزند
و نامه های عاشقانه ی شان را
به دور سنگی می پیچند
تا در پنجره ی اطاق محبوب بیندازند
پسرانی که
در برابر نگاه یک دختر ,
خود را می بازند
سرخ می شوند
و عرق شرم
بر پیشانی شان می نشیند
پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
وقتی در آئینه نگاه می کنند
به دنبال کشف خط سیاهی بر پشت لبان شان
خاطره سازی می کنند
و خواب مرد شدن را می بینند
و عاشق شدن را ...
" قصه وفا " را
ترانه می کنند
و وقتی دور هم جمع می شوند
از آرزوهای " ماهی سیاه " کوچکی حرف می زنند
که برکه را ترک کرد
تا دریا را زیارت کند
و خود قهرمان قصه ها می شوند
تا " پری زیبای گل داوودی " را
از چنگال دیو آزاد کنند
یا آن " پرنده " می شوند
که جان خود را فدا کرد
تا خورشید را
از چنگال ابرهای سیاه نجات دهد
تا جنگل دوباره روشن و نورانی شود
پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
با نگاهی عاشق
دنیا را می نگرند
و اگر چه صدای شان دورگه شده است
اما هنوز
ترانه ی احترام
در دل های شان شنیده می شود
با آرزوهایی زیبا
بزرگ می شوند
و مردانگی را
شعور خود می دانند
در دل های شان عشق
در دست های شان معرفت
و در نگاه شان ,
محبت و دوست داشتن موج می زند
پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
جنایت را باور ندارند
و در فشار غم و اندوه
وقتی سیاه مست می شوند
در خود فرو می ریزند و گریه می کنند
و هنوز از الفبای خیانت
هیچ نیاموخته اند
خودشان هستند
با تمام کم و زیاد
از نابرابری می رنجند
و شادی های شان را
با رقص " بابا کرم "
بین هم تقسیم می کنند
پسرانی که به من عاشق بودند اما
یا جان خود را
در میدان های جنگ
تسلیم تیرها و خمپاره ها کردند
و یا
در یک سحرگاه خونین
با قامتی ایستاده
در برابر جوخه ی اعدام
مرگ را لبیک گفتند
تا آزادی
تا عدالت ...
اکبر درویش . زمستان سال 1387
" پسرانی که به من عاشق بودند هنوز " را از جاودانه فروغ به عاریت گرفته ام
اما این شعر را از زبان او گفته ام و یا تقدیم به او !؟ در هر صورت ...
" ماهی سیاه کوچولو " نوشته ی جاودان " صمد بهرنگی "
" پری زیبای گل داوودی " و " پرنده " نام دو کتابی است که بیش از 35 سال پیش من برای کودکان و نوجوانان نوشته ام
در کوچه ها
به دنبال توپ می دوند
ودر راه بازگشت از مدرسه
زنگ در خانه ها را
می زنند و می گریزند
و نامه های عاشقانه ی شان را
به دور سنگی می پیچند
تا در پنجره ی اطاق محبوب بیندازند
پسرانی که
در برابر نگاه یک دختر ,
خود را می بازند
سرخ می شوند
و عرق شرم
بر پیشانی شان می نشیند
پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
وقتی در آئینه نگاه می کنند
به دنبال کشف خط سیاهی بر پشت لبان شان
خاطره سازی می کنند
و خواب مرد شدن را می بینند
و عاشق شدن را ...
" قصه وفا " را
ترانه می کنند
و وقتی دور هم جمع می شوند
از آرزوهای " ماهی سیاه " کوچکی حرف می زنند
که برکه را ترک کرد
تا دریا را زیارت کند
و خود قهرمان قصه ها می شوند
تا " پری زیبای گل داوودی " را
از چنگال دیو آزاد کنند
یا آن " پرنده " می شوند
که جان خود را فدا کرد
تا خورشید را
از چنگال ابرهای سیاه نجات دهد
تا جنگل دوباره روشن و نورانی شود
پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
با نگاهی عاشق
دنیا را می نگرند
و اگر چه صدای شان دورگه شده است
اما هنوز
ترانه ی احترام
در دل های شان شنیده می شود
با آرزوهایی زیبا
بزرگ می شوند
و مردانگی را
شعور خود می دانند
در دل های شان عشق
در دست های شان معرفت
و در نگاه شان ,
محبت و دوست داشتن موج می زند
پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
جنایت را باور ندارند
و در فشار غم و اندوه
وقتی سیاه مست می شوند
در خود فرو می ریزند و گریه می کنند
و هنوز از الفبای خیانت
هیچ نیاموخته اند
خودشان هستند
با تمام کم و زیاد
از نابرابری می رنجند
و شادی های شان را
با رقص " بابا کرم "
بین هم تقسیم می کنند
پسرانی که به من عاشق بودند اما
یا جان خود را
در میدان های جنگ
تسلیم تیرها و خمپاره ها کردند
و یا
در یک سحرگاه خونین
با قامتی ایستاده
در برابر جوخه ی اعدام
مرگ را لبیک گفتند
تا آزادی
تا عدالت ...
اکبر درویش . زمستان سال 1387
" پسرانی که به من عاشق بودند هنوز " را از جاودانه فروغ به عاریت گرفته ام
اما این شعر را از زبان او گفته ام و یا تقدیم به او !؟ در هر صورت ...
" ماهی سیاه کوچولو " نوشته ی جاودان " صمد بهرنگی "
" پری زیبای گل داوودی " و " پرنده " نام دو کتابی است که بیش از 35 سال پیش من برای کودکان و نوجوانان نوشته ام