زمستان است
چه زمستان دهشتناکی
اما دیری نخواهد پائید
که تمام خواهد شد
برف ها آب می شوند
و دانه های خفته ی در زیر خاک ،
از حصار تنگ خود ،
رها شده ،
قفس تاریک خود را می شکنند
و جوانه خواهند زد
زمستان است
دی را ،
پشت سر گذاشته ایم
و چه دی ها را ،
که رفتیم و رفتیم و گذر کردیم
بی نفس
در عبث
اندوهناک و غمزده
انگار در جهانی زندگی می کردیم
که هوای مسموم ،
ریه ها را به جشنواره ی خفقان می برد
آن گاه به سقوط بهمن ،
در آوازهای شبانگاهی ،
در بطن پنجره ها ،
چراغ افروختیم
راه بسته بود
اما مگر پاهای ما خسته بود !؟
بهمن را ،
با چراغ و آب و آئینه ،
پس خواهیم زد
راه را خواهیم گشود
هر چند دشوار
هر چند سخت
اما صبور ...
ما دانه های زمین سخت هستیم
که حتی در کویر
که حتی بی آب
راه رسیدن به فضای آبی آسمان را ،
راه زیارت کردن خورشید را ،
چه بسیار با درد آموخته ایم
زمستان است
اما این سوز کشنده ی سرکش ،
روزی به پایان خواهد رسید
بهار خواهد آمد
و داس های واژگون شده ی بی کار
دوباره به تقلا خواهد افتاد
تا دانه های زندانی ،
سر از خاک بیرون کشند
و سرما ،
در هجوم متبرک خورشید ،
تسلیم خواهد شد
ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل گرم
به رویش جوانه ها
به شکوفه کردن درختان
و باز شدن گل ها
و میوه کردن درختان
و خورشیدی که عاشقانه بر زمین می تابد
ایمان بیاوریم به آغاز فصل گرم .....
اکبر درویش . ۹ بهمن ماه سال ۱۴۰۱
#akbar#darvish#akbardarvish#اکبر#درویش#اکبر_درویش#شعر#شعرهای_اکبر_درویش_شعر_نو#شعر_زمانه#اجتماعی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر