خ
دال الف هجی کردم زیر لب خدا را اما هیچ چیز نفهمیدم هیچ چیز کوری بود کری بود و لالی در جهان سوت و کور ، حکمفرما تنها صدای مرگ بود صدای جنگ و قساوتی که بر جهان سایه انداخته بود دریغا دریغا استغاثه هایم بی هوده بود و تلاش هایم ، بی نتیجه ... بر دوش می کشیدم دردها را رنج ها را و ناتوان که کاری نمی شد کاری کارستان ! مانده ام برای دوست داشتن برای آزاد زیستن و مساوی کردن کفه های این ترازوی بی عدالتی چه باید کرد خودم را هجی می کنم دوست می دارم مردم را عشق می ورزم آزادی را و بر سجاده ی عدالت ، سجده می کنم خودم را هجی می کنم دوست می دارم پس هستم ! اکبر درویش . ۳۰ آذر ماه سال ۱۳۹۹ #akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی ##شعرهای_اکبر_درویش #درد_معاصر #شعر_زمانه #شعر_نووقتی برای گفتن هزاران حرف داری , وقتی تنها با گفتن می توانی آرامش از دست رفته ات را به دست بیاوری تا بتوانی دوباره پنجه در پنجه ی این زندگی بیندازی , شعر بیانگر احساسات من در این گفتن است که من جز شعر گفتن نمی دانم ..که حتی وقتی سکوت می کنم با شعر سکوت می کنم و این سکوت من فریاد ناگفته های من است اکنون شعرها و دیگر نوشته های من که اگر فریاد من بوده اند اما از سکوت من الهام گرفته اند با کسانی که نه تنها درد مشترک داریم بلکه باید راه مشترک داشته باشیم تا دست در دست هم به سوی جهان مهربانان برویم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر