۱۳۹۹ دی ۹, سه‌شنبه

خودم را هجی می کنم !

 خ

دال الف هجی کردم زیر لب خدا را اما هیچ چیز نفهمیدم هیچ چیز کوری بود کری بود و لالی در جهان سوت و کور ، حکمفرما تنها صدای مرگ بود صدای جنگ و قساوتی که بر جهان سایه انداخته بود دریغا دریغا استغاثه هایم بی هوده بود و تلاش هایم ، بی نتیجه ... بر دوش می کشیدم دردها را رنج ها را و ناتوان که کاری نمی شد کاری کارستان ! مانده ام برای دوست داشتن برای آزاد زیستن و مساوی کردن کفه های این ترازوی بی عدالتی چه باید کرد خودم را هجی می کنم دوست می دارم مردم را عشق می ورزم آزادی را و بر سجاده ی عدالت ، سجده می کنم خودم را هجی می کنم دوست می دارم پس هستم ! اکبر درویش . ۳۰ آذر ماه سال ۱۳۹۹ #akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی ##شعرهای_اکبر_درویش #درد_معاصر #شعر_زمانه #شعر_نو



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر