برهنه شو
در آغوش من این بستر شعرهای ناگفته این خانه ی سکوت های ممتد این بذر کاشته شده در خفقان این سلول واژه های ناتمام که زخم تمام تاریخ را ، بر جسم و روح خود دارد برهنه شو در آغوش من این تحریف شده ی راهزنان این غارت شده ی دزدان که در کوچه های رگ هایش ، خون قربانیانی جاری ست که هیچ نگفتند هیچ تا به مسلخ رفتند و گورها را پر کردند برهنه شو در آغوش من این زخمی همیشه به اعدام محکوم که دوست داشتن را ، هر روز تجربه کرده است اما عشق را ، در بازار مسخی یافته است که در برابر افول سر تسلیم دارد برهنه شو در آغوش من و لب هایم را با هزاران بوسه ی امید نوازش کن مرا دلداری بده خسته ام دل شکسته ام دنیا را خانه ی مکر و فریب یافته ام و انسان را ، دشمن انسان ! مرا دلداری بده من وسعت تمام خشکی هایی هستم که به دریا سلام گفتند برهنه شو در آغوش من این بستر تازیانه های تاریخ این خانه ی صلیب های هر روز شاید ، در کنار تو ، لحظه ای بیاسایم و در خواب ، دنیا را ، آن چنان ببینم که آرزو می کنم ! اکبر درویش . آبان ماه سال ۱۳۹۹ #akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر