sallam
وقتی برای گفتن هزاران حرف داری , وقتی تنها با گفتن می توانی آرامش از دست رفته ات را به دست بیاوری تا بتوانی دوباره پنجه در پنجه ی این زندگی بیندازی , شعر بیانگر احساسات من در این گفتن است که من جز شعر گفتن نمی دانم ..که حتی وقتی سکوت می کنم با شعر سکوت می کنم و این سکوت من فریاد ناگفته های من است اکنون شعرها و دیگر نوشته های من که اگر فریاد من بوده اند اما از سکوت من الهام گرفته اند با کسانی که نه تنها درد مشترک داریم بلکه باید راه مشترک داشته باشیم تا دست در دست هم به سوی جهان مهربانان برویم .
۱۳۹۶ دی ۸, جمعه
۱۳۹۶ مرداد ۳۰, دوشنبه
۱۳۹۶ مرداد ۱۲, پنجشنبه
۱۳۹۶ مرداد ۱۱, چهارشنبه
۱۳۹۶ مرداد ۹, دوشنبه
۱۳۹۶ تیر ۲۴, شنبه
۱۳۹۶ تیر ۱۴, چهارشنبه
۱۳۹۶ تیر ۱۳, سهشنبه
۱۳۹۶ تیر ۷, چهارشنبه
۱۳۹۶ تیر ۶, سهشنبه
دیگر مرگ هم حریف من نمی شود !
از مرگ گذشته ام
تا روئینه شده ام ...
تا روئینه شده ام ...
سال ها ,
در جسم هایی که خویشاوند من بودند
بی هیچ نسبت نسبی یا سببی
تا هر بار به گونه ای محکوم شوم
از مرز زندگی بگذرم
روئینه شدن آسان نبود !
در جسم هایی که خویشاوند من بودند
بی هیچ نسبت نسبی یا سببی
تا هر بار به گونه ای محکوم شوم
از مرز زندگی بگذرم
روئینه شدن آسان نبود !
ژاندارک شدم
تا برفراز هیزم هایی که شعله ور بود
سوختن را تجربت کنم
تا برفراز هیزم هایی که شعله ور بود
سوختن را تجربت کنم
عین القضات شدم
تا شمع آجین شوم
حلاج شدم
تا بر دار کشیده شوم
تاج خار عیسی بر سر نهادم
تا صلیب خویش را
بر فراز قتلگاه
بوسه زنم
به صلیب میخکوب شدم
تا روئینه شدن را باور کنم !
تا شمع آجین شوم
حلاج شدم
تا بر دار کشیده شوم
تاج خار عیسی بر سر نهادم
تا صلیب خویش را
بر فراز قتلگاه
بوسه زنم
به صلیب میخکوب شدم
تا روئینه شدن را باور کنم !
هزاران بار در سحرگاهان ,
روبروی جوخه های اعدام ایستادم
تا با فرمان شلیک
جسم خود را تقدیم کنم
روئینه شدن آسان نبود !
روبروی جوخه های اعدام ایستادم
تا با فرمان شلیک
جسم خود را تقدیم کنم
روئینه شدن آسان نبود !
در جسم پرومته خانه کردم
سربازی شدم
که فرمان شلیک را شنید
اما به مردم بر پا خاسته
که بی گناه محکوم شده بودند ,
شلیک نکرد
اما تیری در قلب عاشق من نشست
تا روئینه شدن را باور کنم !
سربازی شدم
که فرمان شلیک را شنید
اما به مردم بر پا خاسته
که بی گناه محکوم شده بودند ,
شلیک نکرد
اما تیری در قلب عاشق من نشست
تا روئینه شدن را باور کنم !
بارها محکوم شدم
تا تسلیم گیوتین شوم
حتی بارها پدران مقدس ,
حکم ارتداد مرا امضا کردند
تا به مرگ سلام کنم
روئینه شدن از چنین راهی می گذشت !
تا تسلیم گیوتین شوم
حتی بارها پدران مقدس ,
حکم ارتداد مرا امضا کردند
تا به مرگ سلام کنم
روئینه شدن از چنین راهی می گذشت !
دهانم را از سرب مذاب پر کردند
چشم هایم را از کاسه در آوردند
و روزهای بسیاری را در سیاهچال های نمناک ,
سپری کردم
تا جنون و جزام بگیرم
و از پای بیفتم
بارها جسد مرا در گورهای دسته جمعی ,
به خاک سپردند
بی هیچ نشانه ای و سنگ قبری
روئینه شدن آسان نبود !
چشم هایم را از کاسه در آوردند
و روزهای بسیاری را در سیاهچال های نمناک ,
سپری کردم
تا جنون و جزام بگیرم
و از پای بیفتم
بارها جسد مرا در گورهای دسته جمعی ,
به خاک سپردند
بی هیچ نشانه ای و سنگ قبری
روئینه شدن آسان نبود !
هان ,
آنک ,
از مرگ گذشته ام
تا روئینه شده ام
که دیگر مرگ هم حریف من نمی شود !
آنک ,
از مرگ گذشته ام
تا روئینه شده ام
که دیگر مرگ هم حریف من نمی شود !
اکبر درویش : 4 تیر ماه سال 1396
۱۳۹۶ خرداد ۳۱, چهارشنبه
کاش ...
کاش فرعون نبود
برده گی نبود
اسارت نبود
پیامبری نبود
موسی هم نبود
چه می گویم !؟
برده گی نبود
اسارت نبود
پیامبری نبود
موسی هم نبود
چه می گویم !؟
کاش عیسی نبود
یحیی نبود
مریم نبود
صلیب نبود
قیصر نبود
شام آخر نبود
چه می گویم !؟
یحیی نبود
مریم نبود
صلیب نبود
قیصر نبود
شام آخر نبود
چه می گویم !؟
کاش حتی یونس هم نبود
یعقوب هم نبود
یوسف هم نبود
سلیمان هم نبود
چه می گویم !؟
یعقوب هم نبود
یوسف هم نبود
سلیمان هم نبود
چه می گویم !؟
کاش داوود نبود
لوط نبود
ابراهیم نبود
اسماعیل نبود
اسحاق نبود
و حتی نمرود هم نبود
چه می گویم !؟
لوط نبود
ابراهیم نبود
اسماعیل نبود
اسحاق نبود
و حتی نمرود هم نبود
چه می گویم !؟
کاش تنها من بودم و تو
و مردمانی عاشق
در دنیایی که
نه جنگ بود و نه کشتار
نه نفرت بود و نه کینه
نه بمب اتم بود نه سلاح شیمیایی
همه دلبسته ی یکدیگر بودند
و مردمانی عاشق
در دنیایی که
نه جنگ بود و نه کشتار
نه نفرت بود و نه کینه
نه بمب اتم بود نه سلاح شیمیایی
همه دلبسته ی یکدیگر بودند
اگر هم قرار بود پیامبری بیاید
از زمره ی عاشقان می بود
مجنون بود
لیلی بود
فرهاد بود
شیرین بود
با عشق عجین شده بود
از زمره ی عاشقان می بود
مجنون بود
لیلی بود
فرهاد بود
شیرین بود
با عشق عجین شده بود
کاش پیامبران
تنها عشق عشق می گفتند
خدا را عشق می خواندند
دنیا را گرد عشق می پاشیدند
مردم را شور عشق می دادند
هنر عشق ورزیدن را می آموختند
و شور دوست داشتن را ...
تنها عشق عشق می گفتند
خدا را عشق می خواندند
دنیا را گرد عشق می پاشیدند
مردم را شور عشق می دادند
هنر عشق ورزیدن را می آموختند
و شور دوست داشتن را ...
کاش نه بهشت بود
نه جهنم
فقط عشق بود
عشق
همین ... !!
نه جهنم
فقط عشق بود
عشق
همین ... !!
اکبر درویش 30 خرداد ماه سال 1396
اشتراک در:
پستها (Atom)