چه روزگاری بر ما گذشت ... !؟
برای هر اتفاق کوچکی باید کتک می خوردیم
از پدر
از معلم
از ناظم
از مدیر
همه به طریقی می زدند
حتی دوست
آری اینگونه بود
پدر می زد
معلم می زد
مادر می زد
دوست می زد
غریبه می زد
آشنا می زد
و مانده بودیم به که باید اعتماد کنیم
اعتماد در خانه گم شد
اعتماد در مدرسه گم شد
اعتماد در اجتماع گم شد
همه اعتمادمان را دزدیدند
و ما ماندیم و دنیایی پر از بی اعتمادی ...
برای هر اتفاق کوچکی باید کتک می خوردیم
از پدر
از معلم
از ناظم
از مدیر
همه به طریقی می زدند
حتی دوست
آری اینگونه بود
پدر می زد
معلم می زد
مادر می زد
دوست می زد
غریبه می زد
آشنا می زد
و مانده بودیم به که باید اعتماد کنیم
اعتماد در خانه گم شد
اعتماد در مدرسه گم شد
اعتماد در اجتماع گم شد
همه اعتمادمان را دزدیدند
و ما ماندیم و دنیایی پر از بی اعتمادی ...
اکبر درویش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر