۱۳۹۴ آبان ۹, شنبه

تو را می رقصم


کاش خدا بودم !!


مسافر غریب این روزهای بی امید


پاییز شده است اما ...


عدالت نیست !!


شاید قسمت ما بود


۱۳۹۴ آبان ۸, جمعه

زمین می خورم


دلتنگی هایت را .....


دوستم داشته باش


چگونه این دروغ بزرگ را باور کنم ؟


این خالی بی پایان را !


دل تنگی


۱۳۹۴ آبان ۷, پنجشنبه

بگذار لبانت را به جشن بوسه دعوت کنم


امیدها را گل گرفته اند !!


شاید قلب تو را عاشق کنم


با لبانت مهر و موم کن


آسمان به جای چشم من می بارد !!


دریغا !!


۱۳۹۴ آبان ۶, چهارشنبه

لاشخورها هم سهم دارند


نقاب !!


کجای این شب زخمی زمین خورده ام !؟


دست از جنگ کشیده ام


بشکن ...


من تو شده ام


۱۳۹۴ آبان ۵, سه‌شنبه

و اما ... !؟


آیا دوباره آباد خواهد شد !؟


اکنون تو مرا بخوان


ریشه هایم اما !!


عاشق ماندم تا عاشق بمیرم


دست هایم را محکم بگیر


۱۳۹۴ آبان ۴, دوشنبه

در من پسری خوابیده است


چیزی نیست !!


بشکن !!


مرا ببار


از من بنوش


عشق معجزه می کند


می خواهم دنیا گلستان شود


اعتراف می کنم


بی تو


به تو می اندیشم


آرامش را تجربه کن


مستی فرشتگان را ببین


۱۳۹۴ مهر ۲۴, جمعه

خنجرت را غلاف کن


برقص در آغوش من


به بهار می رسد


منتظر من نباش


وگرنه من چرا زخمی شدم !؟


ای آزادی